توافق ایران با چین؛ واکنش آمریکا چیست؟
به گزارش کشتی کروز، سال هاست که نگران آن هستیم؛ این جمله، اولین واکنش بالاترین مقام ایالات متحده آمریکا به امضای موافقت نامه راهبردی ایران و چین بود. گویا مقامات آمریکایی از سال های پیش نگران فرارسیدن چنین روزی و امضای موافقت نامه همکاری های راهبردی ایران و چین بودند؛ به گونه ای که جو بایدن، رئیس جمهور آمریکا در اولین واکنش به آن و در پاسخ به این سوال که چقدر از امضای موافقت نامه ایران و چین نگران هستید، پاسخ داد: سال هاست که نگران آن هستیم.
با ما همراه باشید و با تور چین ارزان از شگفت انگیزترین کشور دنیا دیدن کنید بر روی دیوار چین سلفی بگیرید، از قصر ممنوعه دیدن کنید و در خیابان شانگهای پیشرفته ترین آسیا قدم بزنید.
در نگاه اول ممکن است مبدأ زمانی نگرانی مقامات آمریکایی، سفر شی جین پینگ، رئیس جمهور چین به ایران در ژانویه 2016 باشد که طی آن توافق همکاری های راهبردی 25 ساله به ایران پیشنهاد شد. اما مبدأ زمانی این نگرانی به سال های قبل تر و به اوایل دهه 90 میلادی بازمی گردد؛ سال هایی که به دنبال فروپاشی شوروی و افول کمونیسم، غرب و نظام لیبرال-دموکراسی به دنبال ایجاد سیستم تک قطبی و تسری هژمونی خود به همه دنیا و تثبیت صندلی ابرقدرتی ایالات متحده به عنوان تنها ابرقدرت در نظام بین الملل بود. کوشش غربی ها در این جهت بیش از توفیقات میدانی، در تئوری های مشهور آن دهه همچون: نظم نوین دنیای، هژمون دنیای، دهکده دنیای و کدخدا، نظام بین الملل سلسله مراتبی و... بروز و ظهور یافت. در آن مقطع زمانی آنچه بیش از همه نگرانی اندیشمندان برجسته غربی و آمریکایی را در جهت ایجاد نظام تک قطبی موجب می شد، تجدید حیات اسلام سیاسی و اتحاد تمدن های اسلامی و کنفوسیوسی در مقابل غرب بود، نگرانی هایی که گویا سه دهه بعد و در سال 2021 به واقعیت پیوست.
در این نوشتار، ریشه های نگرانی آمریکا و کشورهای غربی از موافقت نامه راهبردی ایران و چین از دو منظر نرم افزاری (فرهنگی-تمدنی) و سخت افزاری (مالی) مورد آنالیز قرار می گیرد.
تحول در ماهیت منازعات بین المللی و نگرانی از اتحاد تمدن های اسلامی و کنفوسیوسی:
ساموئل هانتینگتون، استاد برجسته دانشگاه هاروارد و نظریه پرداز مشهور آمریکایی، به دنبال فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و افول کمونیسم، تئوری جنجالی و تاثیرگذار خود را تحت عنوان برخورد تمدن ها در سال 1993 عنوان نمود. از منظر وی، ماهیت منازعات بین المللی پس از دوران جنگ سرد به دلایل قاطعی تغییر می یابد و سرشتی فرهنگی و تمدنی خواهد داشت. وی می نویسد: در سال های اخیر، خطوط گسل میان تمدن ها، به عنوان نقاط بروز بحران و جنگ، جانشین مرزهای سیاسی و ایدئولوژیک دوران جنگ سرد خواهد شد.
هانتینگتون با گذار از ژئوپلیتیک دولت محور به ژئوکالچر تمدن محور، خطوط سیاستی و حرکتی جدیدی را برای نظام بین الملل تحول یافته ترسیم کرد؛ به گونه ای که در نظام جدید، ماهیت فرهنگی-تمدنی منازعات مشخص نماینده آینده نظام بین الملل خواهد بود. وی می نویسد: تقسیم بندی اصلی و عظیم بین ابنای بشر و نیز منبع عمده و اصلی تناقض، فرهنگی-تمدنی خواهد بود. اگرچه دولت-ملت ها، قوی ترین بازیگر در امور دنیای خواهند ماند؛ ولی تناقضات اصلی سیاست دنیای میان ملت ها و گروه های تمدنی مختلف رخ خواهد داد و برخورد تمدن ها بر سیاست دنیای چیره خواهد شد. بنابراین به طور فزاینده ای بر اهمیت تمدنی در آینده افزوده خواهد شد و دنیا تا حد زیادی در نتیجه تعاملات بین هفت تا هشت تمدن عمده شکل خواهد گرفت.
از منظر هانتینگتون، امروزه ممکن است به نظر برسد که تمدن غربی تمدن دنیای است که مناسب همه است؛ ولی این نظر خیلی ساده لوحانه و سطحی نگر است. در زیرسطح، موضوعات خیلی فرق می نماید. مفاهیم غالب در تمدن غربی از مفاهیمی هستند که عموما از اعتبار و میزان فهم کمی در تمدن های اسلامی، کنفوسیوسی، ژاپنی، هندویی، بودایی و دیگر تمدن های غیرغربی برخوردارند. با در نظر دریافت این مطلب، هانتینگتون بر این باور است کشورهایی که به این تمدن ها تعلق دارند، باید از سه احتمال زیر یکی را انتخاب نمایند: کشورهایی مثل برمه (میانمار امروزی) یا کره شمالی ممکن است برای حفظ جوامعشان از فساد ایجادشده توسط غرب، دوری و انزوا را انتخاب نمایند.
برخی کشورها ترجیح خواهند داد تا به اردوگاه غرب ملحق شوند و در هر زمینه، از نمونه های آنها پیروی نمایند و جهت غربی شدن را انتخاب نمایند. برای هانتینگتون، چنین کشورهایی شامل ژاپن، روسیه، کشورهای اروپای شرقی و آمریکای لاتین خواهد بود. ولی برخی از کشورها، بیشتر ترجیح می دهند تا به توازن معینی بین خود و غرب دست یابند. هدف آنها، این خواهد بود که به پتانسیل نظامی و مالی بیفزایند، با دیگر کشورهای غیر غربی بر ضد غرب همکاری نمایند و ارزش ها و نهادهای محلی خود را حفظ نمایند. به عبارت دیگر، آنها مدرنیزه شدن را می پذیرند؛ ولی غربی شدن را نه.
براساس نظر هانتینگتون، اینها عمدتا کشورهایی هستند که ارتباط اسلامی- کنفوسیوسی را تشکیل می دهند؛ ارتباطی که برای به چالش انداختن منافع، ارزش ها و قدرت غربی ظاهر شده است. هانتینگتون از غرب می خواهد تا برای مقابله با چالش اسلامی-کنفوسیوسی همکاری و یگانگی بیشتری را در محدوده تمدنشان، مخصوصا اجزای اروپایی و آمریکای شمالی ایجاد نمایند تا گسترش توان نظامی کشورهای اسلامی و کنفوسیوسی را محدود نمایند.
علاوه بر هانتینگتون که بیش از همه بر موضوع مهم شکل گیری ماهیت جدید منازعات بین الملل بر محور فرهنگ و تمدن تاکید داشته و از آسیب پذیری صندلی هژمونیک تمدن غرب از ناحیه تمدن اسلامی-کنفوسیوسی ابراز نگرانی نموده است، اندیشمندان برجسته دیگری همچون ریمون آرون، برنارد لوئیس، باری بوزان و هنری کیسینجر نیز آینده منازعات بین المللی را فرهنگی- تمدنی ارزیابی نموده و تجدید حیات تمدن اسلامی و اتحاد تمدن کنفوسیوسی با آن را مانع اصلی فزونی تمدن غرب در دوران پس از جنگ سرد دانسته اند.
بنابراین یک وجه نگرانی غربی ها از شکل گیری روابط استراتژیک ایران و چین، که وجه غالب، راهبردی و مهم تر آن به حساب می آید، به پیش بینی ها، انذارها و هشدارهای متعدد اندیشمندان برجسته غربی در دهه های قبل بازمی گردد که در قالب نظریه ها و تئوری های متعدد بیان شده و امروزه شاهد وقوع آنها و نزدیک تر شدن نمایندگان اصلی تمدن های اسلامی و کنفوسیوسی به یکدیگر هستیم که این نزدیکی در قالب امضای موافقت نامه راهبردی 25ساله ایران و چین در حال تحقق و عینیت یافتن است.
وجه دیگر نگرانی غربی ها که تابعی از نگرانی اتحاد تمدنی مزبور است، ناظر به سیاست راهبردی چین در احیای جاده ابریشم و نقش کلیدی ایران در تکمیل و عملیاتی شدن آن است که در ادامه این وجه تبعی از نگرانی مقامات غربی از امضای موافقت نامه 25ساله نیز مورد آنالیز قرار می گیرد.
احیای راه ابریشم و تشدید نگرانی ها از اتحاد ایران و چین
جمهوری خلق چین در پی توفیقات مداوم مالی و به تبع آن کنشگری های فعال در عرصه دنیای، با اعلام سیاست راهبردی احیای جاده ابریشم، به نوعی به دنبال احیای سابقه و دیرینه تمدنی خویش است. ابتکار یک کمربند، یک راه که در سال 2013 از سوی مقامات چینی اعلام شد، طرحی راهبردی و بلندپروازانه است که بیش از 60 کشور را به طور مستقیم درگیر نموده و درصورت تکمیل، نفوذ چین بر اقتصاد دنیای را تثبیت و این کشور را به قدرت اول مالی دنیا تبدیل خواهد نمود.
البته روشن است که این ابَرپروژه در فرآیند انجام و تکمیل با مسائل و موانعی جدی روبرو است که مهم ترین آن، مخالفت و مقاومت آمریکا و کشورهای غربی با توسعه طلبی و هژمونیک گرایی چین است؛ چراکه گسترش دامنه هژمونی چین، بالطبع منجر به کاهش قلمرو نفوذ آمریکا و غرب در نظام دنیای خواهد شد. جمهوری اسلامی ایران به دلیل ویژگی ها و امتیازات نرم افزاری (فرهنگی-تمدنی) و سخت افزاری (ژئواستراتژیکی- ژئواکونومیکی)، یگانه کشوری در منطقه غرب آسیا است که می تواند چین را در تکمیل مگاپروژه راه ابریشم جدید کمک کند و مانع از اقدامات آمریکا در این خصوص بگردد.
اگر به صورت بندی گفتمان های قدرت در منطقه غرب آسیا نگاهی بیندازیم، گفتمان مقاومت به رهبری ایران، تنها گفتمان قدرتی است که زیر نفوذ آمریکا و غرب نبوده و می تواند جهت امن گذرِ راه ابریشم را تضمین کند. وگرنه، خرده گفتمان های قدرت نوعثمانیسم و سلفیسم که حاکم بر کشورهای ترک و عرب منطقه هستند، هویت گفتمانی خویش را در ذیل آمریکا و غرب تعین بخشیده و با اندک فشاری از سوی آمریکا می توانند راه ابریشم نوین را مسدود و بی رونق نمایند. همچنین با تکیه به صندلی گفتمانی جمهوری اسلامی ایران در منطقه غرب آسیا، چین می تواند احتیاج فزاینده خود به انرژی را به صورت پایدار و فارغ از فشار منطقه ای آمریکا تامین کند.
ایران از نظر ذخایر نفت و گاز، دومین صندلی برتر دنیا را دارد و تنها کشور منطقه است که می تواند امکان دسترسی زمینی به منابع سرشار انرژی خلیج فارس را برای چین فراهم سازد. به بیان دیگر، گذرگاه های تعبیه شده برای ریل و جاده راه ابریشم می توانند در کالبد خود دربردارنده شریان های انتقال انرژی هم باشند تا تپش قلب این راه تمدنی برای سده ها تضمین گردد. از این رو، ایران را می توان حلقه وصل مطمئن و پل قابل اعتماد اتصال بخش شرقی راه ابریشم جدید به بخش غربی آن دانست. البته طبیعی و روشن است که در مقابل، ایران نیز بتواند از مزایای این همکاری مالی به خصوص در خنثی سازی تحریم های غرب با تاکید بر آمریکا بهره مند گردد. از این منظر است که می توان اهمیت موافقت نامه راهبردی ایران -چین را برای طرفین و نیز نگرانی مقامات آمریکایی را از امضای آن فهمید.
در انتها می توان گفت، نزدیکی تمدن های اسلامی و کنفوسیوسی به یکدیگر که منشأ اصلی نگرانی مقامات آمریکایی و غربی از دهه های قبل به شمار می آید، متاثر از الزامات نظام بین الملل در حال گذار و در پی وابستگی متقابل چین و ایران در حوزه های مختلف مالی به خصوص تکمیل راه ابریشم جدید و تامین پایدار احتیاج انرژی، در حال تحقق و عینیت یافتگی است.
در این قرابت تمدنی و اتحاد راهبردی، از یکسو؛ در بعد نرم افزاری، قدرت گفتمانی دو کشور ایران و چین در تقابل با هژمونی تمدنی غرب و آمریکا از قابلیت اعتبار (Credibility) و دسترسی (Availability) بیشتری برخوردار خواهد شد و این امر افزایش سرعت و دامنه هژمونی گرایی آنها را به دنبال خواهد داشت که اظهار نظر صریح شی جین پینگ، رئیس جمهور چین در نشست سالانه انجمن بائو علیه هژمونی قدرت های غربی به خصوص آمریکا را می توان در این چارچوب ارزیابی کرد و از سوی دیگر؛ در بعد سخت افزاری، وابستگی هرچه بیشتر مالی دو کشور با موضوع احیای جاده ابریشم، تامین احتیاج پایدار انرژی چین و خنثی سازی تحریم های غرب علیه ایران را می توان انتظار داشت. حال، با دیرینه شناسی از عمق نگرانی مقامات آمریکایی از اتحاد تمدنی ایران و چین، فهم نگرانی آنها در سطح (امضای موافقت نامه راهبردی) سهل و آسان خواهد بود.
منبع: اتاق بازرگانی ایران