چرا نخواستم به کارم در توییتر ادامه دهم

به گزارش کشتی کروز، شرکت های عظیم و مشهور بسیاری وجود دارند که هر کسی در جهان آرزو دارد کار کردن در آن ها را تجربه کند و بخشی از مجموعه های کاری قدرتمند و تاثیرگذاری مانند گوگل، اپل، آمازون، توییتر، مایکروسافت، سامسونگ یا تسلا باشند. با این همه ما شاهد این هستیم که هر سال هزاران نفر از کارکنان و مدیران این شرکت ها به دلایل مختلف قید کار کردن در آن ها را می زنند و با اشتیاق تمام این غول های مشهور و دوست داشتنی را ترک می نمایند یا به شرکت های دیگر می فرایند یا اینکه ترجیح می دهند برای خود کار نمایند.

چرا نخواستم به کارم در توییتر ادامه دهم

به گزارش دنیای اقتصاد به نقل از Guardian، داستان هایی که این افراد از دلایل ترک این شرکت ها و مشکلاتی که در آن ها وجود داشته است. می تواند اطلاعات جالب و دست اولی را در خصوص واقعیت های حاکم بر این شرکت ها به ما بدهد که معمولا به طور رسمی و علنی در جایی مطرح نمی شوند؛ اما وجود دارند. در ادامه به دو داستان مربوط به دو تن از مدیران سابق شرکت توییتر اشاره خواهد شد که به دو دلیل متفاوت از این شرکت جدا شده اند.

داستان اول:

راوی: Yehong Zhu

من مدت کوتاهی بعد از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه به عنوان دستیار مدیر فراوری وارد شرکت توییتر شدم و پس از مدتی توانستم در این شرکت پویا و رو به رشد به مقام مدیر فراوری ارتقا پیدا کنم. من در آن زمان یکی از اعضای تیمی بودم که وظیفه اش عبارت بود از آموزش دادن به نیرو های تازه وارد به شرکت و آشناسازی آن ها با هنر مدیریت فراوری.

من در ابتدا از شغلی که در توییتر داشتم و کاری که در آنجا انجام می دادم راضی بودم و به شدت احساس مفید بودن می کردم؛ چراکه می دیدم تحصیلاتم و آنچه در دوران دانشگاهم آموخته بودم در پیشبرد اهداف کاری ام موثر هستند و مرا به جلو می برند. با این همه من پس از مدتی کار کردن در توییتر احساس کردم که دچار پدیده کارزدگی شده ام یعنی اینکه بیش از حد به کار کردن معتاد شده ام و بیشتر وقت و انرژی ام را صرف کار کردن برای توییتر نموده ام و این موضوع برای فردی مثل من که عاشق خلاقیت و نوآوری و شادی و سرزندگی در محیط کار بودم بسیار آزار دهنده بود.

در واقع من به این خاطر وارد شرکت توییتر شدم که احساس می کردم در این شرکت می توانم ایده های خلاقانه و مبتکرانه خود را به طور جدی دنبال کنم و از شرکت توییتر به عنوان ابزاری برای پیاده سازی ایده هایم بهره ببرم؛ اما در عمل دیدم که در این شرکت فشار سنگینی بر کارکنان و مدیران میانی وجود دارد که آن ها را وادار می سازد تا فقط و فقط برای شرکت کار نمایند و کار کردن روی ایده های خلاقانه و نوآورانه خود را فراموش نمایند.

به عبارت روشن تر آنچه در توییتر خیلی مهم است و بیش از همه چیز اولویت دارد این است که افراد تمام توجه و کوشش شان را صرف انجام کار هایی نمایند که توسط شرکت به آن ها دیکته می گردد و در این میان فرصتی برای ایده پردازی های خلاقانه کارکنان باقی نمی ماند و پذیرش این موضوع برای کسانی که عمدتا به خاطر خلاق بودن و ایده های نوآورانه ای که داشته اند و از بین هزاران متقاضی پیروز به ورود به توییتر شده اند، بسیار سخت به نظر می رسد.

داستان دوم:

راوی: Joel Lunenfeld

من 6 سال در سطوح بالای مدیریتی در شرکت توییتر فعال بودم و در مقام نایب رئیس بخش استراتژی جهانی توییتر سال ها به فعالیت پرداختم و از کارم در این شرکت قدرتمند و همواره رو به رشد کاملا راضی بودم و به همین دلیل هم بود که وقتی از شغلم در آنجا استعفا دادم و تصمیم گرفتم یک مدرسه برای بچه های 10 تا 18 ساله راه اندازی کنم تقریبا همه همکاران و دوستانم شگفت زده شدند و کوشش کردند تا مرا از این اقدام منصرف نمایند حال آنکه من برای رفتنم از توییتر دلیل محکمی داشتم و اتفاقا به همان دلیل هم بود که تصمیم گرفتم پس از ترک توییتر مدرسه ای تاسیس کنم و به آموزش دانش آموزان بپردازم.

در واقع من به این دلیل تصمیم گرفتم تا شغل درجه یک و سطح بالای خود در توییتر را ترک کنم که عاشق آموزش دادن و مربیگری بودم و دوست داشتم چیز هایی را که می دانم به دیگران منتقل کنم و نقش مربی و راهنمای افراد را به بهترین نحو ممکن ایفا کنم؛ حال آنکه متاسفانه در شرکت توییتر چنین فضایی برای من مهیا نبود و من مجبور بودم در چارچوب های تعریف شده توسط شرکت حرکت کنم و فقط وظایف محول شده به خودم را انجام دهم.

در شرکت توییتر من شاهد بودم که ترکیب شدن دو عامل نفوذ و قدرت به ندرت اتفاق می افتد؛ به طوری که افراد دارای قدرت تاثیرگذاری در این شرکت، امکان و فضایی برای تاثیرگذاری بر دیگران و یاری کردن به افراد برای ارتقای هر چه بیشتر خود پیدا نمی کردند و در نقطه مقابل هم کسانی حضور دارند که نمی توانند بر دیگران نفوذ کافی داشته باشند، اما تمایلی به انجام این کار از خود نشان نمی دهند.

من خودم را جزو دسته اول می دانم چراکه در شش سالی که در شرکت توییتر و در رده های بالای آن فعال بودم تمایل و گرایش زیادی به نفوذ پیدا کردن بر دیگران برای رشد دادن توانایی ها و مهارت های شان از خود نشان می دادم؛ اما در برابر سد محکمی به نام چارچوب های انعطاف ناپذیر شرکتی در قبال مربیگری قرار می گرفتم که مرا از ایفای نقش مربیگری ام باز می داشت.

به همین دلیل هم بود که تصمیم گرفتم شغل خوبم در شرکت خوب توییتر را ترک کنم و به سراغ تدریس و مربیگری در مدرسه ای بروم که به من این امکان را می داد تا به دیگران بیاموزم و حس مربیگری ام را ارضا کنم هر چند که دریافت این تصمیم برای خود من هم خیلی سخت بود، اما من در آن زمان به این نتیجه رسیدم که، چون نمی توانم شرکت توییتر را تغییر دهم و ساختار حاکم بر آن را بر هم بزنم بهتر است که به سراغ کاری بروم که در آنجا بتوانم به مربیگری واقعی و نامحدود بپردازم.

منبع: فرارو
انتشار: 26 خرداد 1400 بروزرسانی: 26 خرداد 1400 گردآورنده: cruisero.ir شناسه مطلب: 1840

به "چرا نخواستم به کارم در توییتر ادامه دهم" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "چرا نخواستم به کارم در توییتر ادامه دهم"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید