چگونه در جایگاه مدیریت مبارزه کنم و پیروز میدان شوم؟!
به گزارش کشتی کروز، دوراهی مهمی بر سر راه مدیران وجود دارد؛ اینکه چه هنگام باید دنیا را بر مبنای بینش خود خلق نموده و چه زمانی باید خود و سازمانشان را با دنیا سازگار نمایند؛ و البته در چه شرایطی نیاز است که دست روی دست گذاشته و منتظر پیشامدها شوند. تاریخ سرشار از نمونه های شکست مدیران در این زمینه است. انتخاب راستا درست، نیازمند تدابیر هوشمندانه و همیشگی در راستای تحقیق و آنالیز شرایط موجود است. در ادامه با خبرنگاران همراه باشید.
گفته می گردد که مهم ترین مبارزه در زندگی، نبرد با خویشتن است. البته این امر فراتر از داشتن اعتبار یا سایر توصیه های متداول است. به علاوه، بدترین شرایط زمانی روی می دهد که یک مدیر، معتبر بودن را به معنی عمل به استعدادها و غرایز بدون خویشتن داری بداند. به اعتقاد روان شناسان، مشکل اصلی این است که خویشتن، غیرقابل اعتماد، گمراه نماینده و زودباور است. هنگامی که مدیران با اطمینان کامل به خود در آرامش هستند، به راحتی با شکست روبرو روبرو خواهند شد.
به باور من می توان به وسیله واکنشی هوشمندانه از این دام ها دوری کرد. برای این مبارزه پنج راه چاره وجود دارد:
مبارزه برای دستیابی به حقیقت، به درک و باور ما از واقعیت بستگی دارد. مدیران باید تشخیص دهند که کدامیک از جوانب دنیای حقیقی قابل قبول بوده و کدام یک از آنها را می توان به شکل دلخواه تبدیل کرد. آنها باید این احتمال را پذیرفته که نه تنها خودشان، بلکه نزدیک ترین همکارانشان نیز درباره آنچه به راستی در دنیا روی می دهد، امکان دارد، گمراه شوند.
مبارزه برای رسیدن به هدف، محور اهداف انسان است؛ زیرا ما همواره تحت تاثیر اهدافمان هستیم. مساله این است که نباید در این راستا از تمایلات نادرست پیروی کرد. مدیران باید میان حد بالا و پایین، علایق مربوط به یک حوزه در برابر حوزه دیگر و یک بخش از وجودشان در مقابل بخش دیگر تعادل برقرار نمایند. در صورتی که اهداف آشکار باشند، زندگی ساده تر شده اما اگر به تجدید نظر نیاز باشد، چه باید کرد؟
مبارزه برای درک هویت به نظرات و باورهای ما درباره اینکه چه کسی هستیم، ارتباط دارد. چگونگی عملکرد مدیران، مشخص نماینده هویت آنها، راستا زندگی شان، مسائلی که آنها را تحت تاثیر قرار می دهند و دلیل وجودی آنها است. این شناخت، موضوع ارزشمندی در زندگی مدیران و اطرافیانشان است و می تواند در آینده نیز اهمیت داشته باشد.
محور مبارزه در راستای ایفای نقش، دانش و مهارت های ما هستند. بعضی مدیران بیش از حد به منابع موجود تکیه می زنند. اما مدیران باهوش، از مهارت های همکاران قابل اعتماد خود بهره می برند؛ البته در همه این راهبردها، احتمال گمراهی هست؛ بنابراین مدیران باید بدانند چه زمانی و چگونه توانمندی های خود را تقویت نموده و این مستلزم ذکاوت و درایت یک مدیر است.
اخرین راه چاره که می توان آن را مهم ترین آنها به حساب آورد نیز مبارزه در راستای کنترل است که به اهمیت کنترل هشیارانه خود- محوری فکر می پردازد. در حقیقت، این نوع مدیریت فکر کمتر به ریاست شبیه است و بیشتر شبیه کار پیشخدمتی است که واقعیات و غرایز را به جایگاهشان رهنمون ساخته و آنها را تحت نفوذ خود دارد. این همان چیزی است که تحت عنوان نیروی اراده می شناسیم. آیا می توانیم در برابر وسوسه ها مقاومت داشته باشیم، به اهدافمان پایبند بوده و در این راه شهامت داشته باشیم؟
موارد بسیاری در ارتباط با زندگینامه مدیرانی که علاوه بر این موارد، به مجموعه روش های خاصی عمل نموده اند، وجود دارد. راه چارههای فوق را می توان در پنج عنصر خلاصه کرد:
- تصویرسازی فکری ایجاد کنید
- تمرکز داشته باشید
- مجموعه ای برای مدیریت ایجاد کنید.
- واقع بین باشید
- بینشی باز و فراگیر داشته باشید
در خاتمه باید این نتیجه گیری را کرد که مدیریت، کار سختی است و لازمه آن، مسوولیت پذیری و وظیفه شناسی است. بدانید که امید دیگران به شما است. اکنون دنیا بیش از همواره به مدیرانی که نگرش، تفکر و عملکرد راهبردی دارند، نیاز دارد.
منبع: الی گشت